
اویان نیوز:جرقه های برنامه صعود به قله ماناسلو در حالی به ذهنم میرسد که در روی یخچال بالترو،در حال حرکت به سمت کمپ اصلی k2 هستم و در خلوت خود به این فکر میکنم که آیا بعد از اجرای برنامه K2 به صعود و فعالیت دیگری فکرخواهم کرد….
حدود بیست روزی است که از برنامه صعود موفقم به قله k2 میگذرد و در خانه مشغول استراحت و ریکاوری هستم ،گرچه صعود ۲ قله اخیر (آناپورنا و کی۲) در سال جاری هم از نظر روحی و روانی و هم جسمی خستهام کرده و هزینههای صعود ماناسلو را هنوز نتوانسته ام جبران و تأمین کنم،اما تصمیم گرفته ام با هزینه شخصی برنامه را اجرا کنم هر چند برایم سخت خواهد بود ولی فرصت خوبی است و باید استفاده کنم.
وقتی در برنامه کی ۲ با دوست کوهنورد ترکیه ای (تونچ فیندیک)که بعد از صعود قله کی ۲ در یک چادر بودیم در مورد ماناسلو صحبت میکردیم ، او میگفت که من تصمیم ندارم پس از بازگشت از این برنامه به صعود دیگری فکر کنم،اما میدانم تو بعد از این برنامه به ماناسلو میروی ولی اگر می توانی صبر کن که تا با هم برویم.
با دوستان نپالی نیز در مورد برنامه ماناسلو و آیا اینکه فصل پائیز برای صعود مناسب است و اینکه امسال چه تیمهایی میخواهند در منطقه ماناسلو فعالیت کنند صحبت کرده بودم و نتیجه اینکه اکثر تیمها پائیر فعالیت میکنند و علت آن بارش کم و هوای نسبتاً پایدار است ،در این میان امسال کشور چین (تبت) احتمالابه علت درگیری های تبت و مسائل سیاسی منطقه به کوهنوردان مجوز فعالیت بر روی شیشاپانگما و چوایو را نخواهد داد که در این صورت همه به طرف ماناسلو هجوم خواهند آورد که منطقه پر ازدحام خواهد شد
۱۷ شهریور ۱۳۹۱
پس از رسیدن به نپال،در دو نوبت قرار است به کمپ اصلی پرواز کنیم،مهدی قلی پور با پرواز اول میرود و من یک هفتهای در کاتماندومیمانم و این فرصتی است که بتوانم استراحت کنم،اما از نظر تغذیه به علت متفاوت بودن غذا و ترس از مریض شدن در مضیقه هستم .
بعد از انتظار یک هفته ای با مساعد شدن هوا ، اجازه پرواز دوم داده میشود و از طریق فرودگاه کاتماندو به سمت ساماگون (آخرین روستای مسیر) پرواز میکنیم،مدت زمان پروازمان حدود ۱ ساعت میباشد.
یک شبانه روز آنجا مانده و پس از تحویل بارها و لوازم به باربرها،در زیر باران به سمت کمپ اصلی که از میان جنگل میگذرد حرکت میکنیم. با وجود برداشتن چتر در زیر باران شدید به راهمان ادامه میدهیم و رفته رفته با تمام شدن جنگل که ارتفاع میگیریم بارش تبدیل به برف میشود و به همراه آن سرما نیز در بدن نفوذ میکند،از رفت و آمدی که در مسیر مشاهده میشود معلوم است که b.c شلوغ است.
مسیر ساماگون – تا کمپ اصلی ماناسلو حدود ۴ ساعتی راه پاکوب است که جنگلی-کوهستانی و در بالاترها گذر از میان مورن های زیبا و بعضا خطرناک میباشد.کمپ اصلی از دور قابل رویت نیست و تا به نزدیک آن نرسی دیده نمیشود و ما در حالی به آن نزدیک میشویم که تمام لباسهایمان خیس و مه غلیظی منطقه را فرا گرفته است.
با رسیدن به کمپ با استقبال گرم مهدی و دیگر دوستان مواجه میشوم که با چای گرم و غذا پذیرایی مان میکنند،کمپ اصلی شلوغ است و کمپ ما بالاتر از بقیه کمپها برپا شده است. وقتی از بالا به بقیه کمپهای حاضر نگاه میکنی B.C همچون شهری کوچک با چادرهای رنگارنگ و با ملتها و کشورهای مختلف در کنار هم هستند و همگی برای هدفی مشترک فعالیت و تلاش میکنند.
حجم زیاد برف و بارش چند روز اخیر همه را زمین گیر کرده و دیگر تیمها ،تنها توانسته اند تا کمپ ۱ بالا رفته و هم هوایی کنند،شرایطم خوب است و زیاد از هم هوایی تیم عقب نیستم .
بارش برف تا ۴ روز در بیس کمپ ادامه مییابد و هر روز انبوه برف را از روی چادر ها تمیز میکنیم .
تیم ما متشکل است از (۲ ایرانی – ۱ اسپانیائی – ۱ کانادائی – ۱ آلمانی و ۲ لهستانی )که در قالب یک تیم بین المللی و آماده که همه مان تجربه هشت هزاری را داریم، در کنار ما ۲ تیم ۶نفره چینی هم قرار دارد که هر تیم چادر جدایی دارد،همه نفرات از یک شرکت خدمات میگیرند ولی به صورت مستقل و جدا از هم فعالیت میکنند.
هر چند هوای بیس کمپ در این ۴روز با بارش برف توام بود و نمیتوانستیم فعالیتی انجام دهیم اما من توانستم با استراحت،سرما خوردگی ام را با خوردن مایعات گرم تا حدودی برطرف نمایم. خوشبختانه آبی را که برای نوشیدن در کمپ اصلی تهیه می کنند تمیز و صاف است و مزه و بوی خاصی ندارد این مورد میتوانست از مهمترین مشکلات در کمپ باشد که اکثر مریضیها و مشکلات گوارشی را میتواند به همراه داشته باشد و خوشحالم از اینکه آشپزمان به این موضوع اهمیت قائل بود.
طبق اطلاعات هواشناسی یک دوره پیش بینی هوای خوب در منطقه داریم، لذا خود را آماده میکنیم از فرصت استفاده و جهت هم هوایی به کمپ های بالا حرکت کنیم.
۲۹ شهریور ۱۳۹۱
بعد از صبحانه و آماده شدن با مهدی به آرامی سمت کمپ ۱ حرکت میکنیم،تیمهایی قبل از ما حرکت کرده اند و برف انبوهی مسیر را فرا گرفته،ارتفاع برف نزدیک به ۱ متر است که به علت تردد زیاد نفرات برفکوبی شده، در جاهائی از مسیر که شکاف است بعضاً طناب ثابت کار گذاشته شده و مسیر ایمن است با احتیاط از کنار شکافها گذر کرده و خودمان را به کمپ ۱ در ارتفاع ۵۸۰۰ متری میرسانیم ،تعداد زیادی چادر مشاهده میشود که شاید نزدیک به ۴۰ چادر برسند
اما جا بقدری است که همه را در خود پذیرا شده و بدون مشکل جا چادر ها در کنار هم برپا شده محلی را انتخاب ،چادرمان را برپا و به داخل میرویم.با مهدی درون چادر هستیم و غذا میخوریم و در حال استراحت. احساس میکنم سرحال نیستم و سرما خودرگیام شدیدتر شده.
۳۱ شهریور ۱۳۹۱
با صدای نفراتی که خود را آماده رفتن به کمپ ۲ میکردند از خواب بیدار شده وبه تهیه و خوردن صبحانه مشغول میشویم، با مشورت تصمیم داریم تا مسیر خلوت نشده حرکت نکنیم،اما همچنان مسیر ترافیک است و صعود به کندی انجام میگیرد ،در نتیجه از صعود امروز منصرف و تصمیم میگیریم تا فردا به طرف کمپ ۲ حرکت کنیم. ماندنمان در کمپ ۱ بد نیست و به هم هوائی بهتر نیز کمک میکند و میتوانیم به خوبی استراحت و تغذیه کنیم.
۱مهر ۱۳۹۱
از صبح زود دوباره منتظر هستیم که مسیر خلوت شود چون امروز هم همچنان بعضی از نفرات در حال صعود و نفراتی که دیروز صعود کردهاند درحال بازگشت هستند و تک رشته بودن طناب ثابت علت این ترافیک شده و گاهاً ۱۰ نفر بر روی طنابی ۷ میل یومار میزنند که در صورت پاره شدن یا کنده شدن کارگاه میتواند بسیار خطرناک شود.
بالاخره ساعت ۱۲ حرکت کردیم که بعد از ۵/۲ ساعت صعود به کمپ ۲ در ارتفاع ۶۴۰۰ متری رسیدیم. مسیر مشکل چندانی ندارد بجز ۲ شکاف عریض ، علت ترافیک فقط کند حرکت کردن نفرات بود که با کمی انتظار عبور میکنیم. مسیر را نسبتاً سریع آمدهایم و چون زمان کافی داریم تصمیم گرفتیم چادرمان را زده کمی غذا و نوشیدنی خورده و صعود را تا کمپ ۳ (۶۸۵۰ متر) ادامه دهیم کمی آنجا توقف و هم هوایی کرده و برای شب مانی به کمپ ۲ برگردیم. و علت دیگری هم که امروز تصمیم به هم هوائی کمپ ۳ داریم این است که نمیخواهیم چادرمان را زیاد جابجا کنیم و فقط لمس کمپ ۳ و استراحتی نیم ساعته برایمان کافیست.
ساعت ۳ بعدازظهر به همراه مهدی حرکت میکنیم از دور میتوان چادر های کمپ۳ را دید که زیر گردنه زده شده اند و چندین کوهنورد هم در حال بالا رفتن هستند،شرایط مسیر خوب است و با صعودی ۲ ساعته به کمپ۳ میرسیم ، حدود نیم ساعتی کنار چادر اسپانیائی استراحت کرده و در این مدت با وی صحبت میکنیم. به او میگویم که نیازی نیست که اینجا بخوابی چون ۲ روز کامل در کمپ ۲ خوابیدهای و هم هوائی کاملی داری و از اکسیزن استفاده میکنی که در جواب میگوید: میخواهم هم هوائیم کامل شود تا صعودم تضمین شده باشد. چون سال قبل نتوانستهام صعود کنم و امسال دوست دارم صعود کنم! با اسپانیائی و شرپایش خداحافظی کرده و به طرف کمپ ۲ بر میگردیم هوا صاف و سرد است و بادی نمیوزد و رفته رفته میرود که روز تمام شود.
به چادرمان رسیده و تمام وسایلمان اعم از لوازم فنی کلنگ کرامپون را بیرون چادر گذاشته و به داخل میرویم. آب و غذایی تهیه کرده و شب خوبی را کنار هم تجربه میکنیم و صحبتمان درباره مرحله آخر صعود و محل کمپها و صعود قله میباشد، چون هم هوائی تمام شده و میبایست در کمپ اصلی منتظر یک دوره هوای خوب باشیم تا بتوانیم کار را تمام کنیم.
به درون کیسه خواب میرویم تا استراحت کنیم.کلاً در ارتفاع نمیتوان خواب راحتی داشت و هر از گاهی بیدار میشوی ساعت را نگاه میکنی و درون کیسه خواب میچرخی و منتظر روشن شدن هوا و طلوع آفتاب هستی تا دوباره فعالیت خود را شروع کنی که یا صعود است و یا فرود، و یا گزینة سوم که هیچ وقت نمیخواهم در موردش فکر کنم…!
ضربه محکمی به سرم می خورد و درون چادر به هم پیچیده و غلت میخوریم نمیدانیم چه شده و کجا میرویم و کجا خواهیم ایستاد. هر دو همدیگر را صدا میزنیم و اینکه چه شده هنوز نمیدانیم، نمی توانم این لحظه را توصیف کنم که در عرض ۵ ثانیه بر ما چه گذشت ،در همان لحظات به همهچیز فکر میکنی و تلاش میکنی که زنده بمانی وقتی که متوجه میشوی که بهمن زده همان لحظه منتظری که زیر صدها تن برف مدفون شوی.
ترس – هیجان – تقلا برای زنده ماندن ….. نمیتوانم کلمة مناسبی پیدا کنم.
دستم به جائی گیر میکندو چادر را پاره میکنم و یک آن سرم بیرون چادر است، پودر برف خفهام میکند دوباره به زیر چادر بر میگردم تا خفه نشوم تا کمر درون کیسه خواب هستم و چنان کشیدهام که زیپ کیسه خواب پاره شده مهدی رو صدا میکنم، او هم وضعیتی بهتر از من ندارد و بعد از مدتی همه چیز ارام شده ، ما زندهایم … !
دنبال چراغ پیشانی هستم که دیشب کنار سرم داخل جیب چادر گذاشته بودم، پیدا نمی کنم. دوباره سعی میکنم، مهدی پیدایش میکند،با روشن شدن چراغ همدیگر را میبینیم. آره واقعا زنده مانده ایم، سریعاً خودمونو پرت میکنیم بیرون چادر، چون امکان داره دوباره بهمن بیاد.هنوز دقیقا نمیدانیم چه شده، ضربه محکمی که به سرم خورده باعث شده که تعادل نداشته باشم مینشینم وبه مهدی میگویم که اول کفشها و کرامپونها را پیدا کنیم، به ساعت نگاه میکنم ساعت ۱۰/۴ دقیقه نصف شب –با جوراب روی برفها دنبال وسایلمان هستیم۳ لنگه کفش به همراه کرامپون پیدا میکنیم ولی ۱لنگه کفش مهدی نیست چادری در کنارمان است،شکسته اما کسی داخل آن نیست ولی میشه استفاده کرد.کمی به اطراف نظر میکنم تا موقعیت را ببینم هنوز هوا روشن نشده تا بخوبی همه چیز را ببینیم، چادرهای کنارما که خالی بودند و سبک ،همه توی شکاف سقوط کردند، خطر بزرگی از بیخ گوشمان رد شد.
خیلی برایم جالب بودکه! توی کمپ ۲ حدود ۲۰ تایی چادروجود داشت که نصف شان پربود ولی هیچ کس سرش را از چادر بیرون نیاورد که ببیند چی شده چه اتفاقی افتاده ….!با روشن شدن هوا بسیاری از وسایلمان را از اطراف چادر و زیر برف پیدا میکنیم و متوجه میشویم که بهمنی از بالای کمپ ۳ سرازیر شده است و کمپ ۲ را هم بی نصیب نگذاشته،آماده عقب نشینی به سمت کمپ ۱ میشویم، اوضاع و احوالمان چندان مساعد نیست اما تسلیم نشده ایم.
فکر میکنیم که تنها ما رو بهمن زده ، پشت سرمان را نگاه میکنیم که در آن بالا چه خبر است آیا کمپ ۳ سالم است یا نه دید خوبی نداریم و اثری هم از کمپ مشاهده نمی کنیم سعی میکنیم سریعاً به طرف پائین سرازیر بشویم.نزدیک کمپ ۱ متوجه شرپاهایی میشویم که با سرعت بالا میآیند و از هر کدام اخبار ضد و نقیضی میشنویم ،با بیسیم زنده بودن ما را به پائین اطلاع میدهند.در اینجا میفهمیم که بهمن بزرگی از بالای کمپ ۳ سرازیر شده و کل کمپ ۳ را درو کرده و تمامی چادر ها و تمامی ۱۵ نفری را که درون آن خوابیده بودند را از بین برده و باد همین بهمن کمپ ۲ را هم بی نسیب نگذاشته و تمامی چادرهایش را شکسته ،اتفاق وحشتناکی افتاده است.به کمپ ۱ میرسیم کمی استراحت کرده دوباره به طرف بیس کمپ حرکت میکنیم ،در کمپ اصلی از کل ماجرا با خبر میشویم که چه اتفاق وحشتناکی….
حوالی ساعت ۴ نصف شب از ارتفاع حدود ۷۲۰۰ متری بهمنی سرازیر میشود که علت آن شکستن برج یخی و یا شکست تودهای برف بزرگ که از پائین کاملاً با دوربین مشخص بود وبه طرف زیر رها میشود و در اثر سقوط این توده عظیم برف که بهمنی بزرگ تشکیل میشود کل کمپ ۳ را به همراه کوهنوردان مستقر در آن از بین میبرد و در ادامه حرکتش باد آن کمپ دوم را که ما در آنجا بودیم دچار مشکل کرده و چادر هایش را میشکند.کمپ دوم تلفات جانی به وجود نیامد اما همه چادر ها و مقداری وسایل آسیب دیده و مفقود میشوند.
در کمپ سوم از ۱۳ نفری که در این حادثه جان خود را از دست دادند تنها پیکر ۱۰ نفر از آنها پیدا شد و ۳ نفر باقیمانده مفقود که هیچ اثری از آنها پیدا نشد.“Marti” دوست اسپانیائی ما نیز متأسفانه در بین این نفرات بود اما شرپای وی تنها بازمانده کمپ سوم بود. ، بعد از ظهر چادر Marti و وسایلش را جمع میکنند تا برای خانوادهاش بفرستند. این حادثه تأثیر خیلی بدی در روحیه تمام نفرات B.C گذاشت ،اکثر تیمهای حاضر از صعود انصراف داده و تصمیم به بازگشت گرفتند.روز سختی بود، یادم نیست که شام خوردیم یا نه، به چادر میآیم تا استراحت کنم. در خلوت خود دارم حوادثی را که از دیشب از سر گذراندهایم را مرور میکنم، فکر میکنم که چطور از بهمن آنابورنا نجات پیدا کرده ام، یا حوادثی که در K2 اتفاق افتاده و حالا هم ماناسلو که با ما چنین کرد _ چطور تکه یخی به سرم خورد و درون چادر غلت خوردیم و ….!
همه آن ۱۳ نفر به امید و هدف صعود قله آمده بودند و فعالیت میکردند و قصد داشتند ۱ ماه بعد پیش خانواده برگردند!
یک لحظه احساس کردم که اگر من این مرور کردن حوادث را ادامه دهم باید فردا به طرف پائین برگردم و از ادامه صعود منصرف شوم، همان لحظه زیپ چادرم را باز کرده و بیرون آمدم تا کمی قدم زده و افکارم را عوض کنم.اکنون چند روزی است که در B.C هستیم و استراحت میکنیم ،خبر رسیده که هموطنانمان (تیم لرستان) فردا به B.C میرسند ، خبر خوشی است حتما با دیدن دوستان و هموطنان روحیه مان خوب خواهد شد.
طی چند روزی که در بیس کمپ هستیم اعضای تیم جلسات و گفتگوهایی که انجام میدهند عده ای از ادامه صعود منصرف و عده ای هم قصد صعود دارند تا در اولین دورة هوای خوب به طرف قله حرکت کنند. من و مهدی در هیچکدام از این جلسات شرکت نداشتیم و تصمیم به ادامه صعود داشتیم. چون اگر هوای خوب در پیش بود بهترین زمان و شرایط برای صعود مهیا بود و هیچ خطری مسیر را تهدید نمیکرد، بهمن ریزش کرده بود و کل مسیر و خطراتش پاکسازی شده بود.
امروز تیم ایران (لرستان) به کمپ اصلی رسید. برادر جعفر ناصری (کوهنوردی که بهار سال ۱۳۹۱ پس از صعود به قله ماناسلو به هنگام برگشت از قله دچار سانحه گردیده و فوت میکند) نیز به همراه تیم لرستان آمده که با هم یادبودی برای جعفر در کمپ اصلی بگیریم. پس از جابجایی تیم لرستان تابلوی یادبودی توسط جلال چشمه قصابانی روی سنگی بزرگ در B.C نصب و مراسم کوچکی اجرا میشود.
۳ مهر ۱۳۹۱
طبق پیشبینی هوائی که گرفتهاند یکدوره هوای خوب شروع میشود و میبایست از فردا به طرف کمپهای بالا حرکت کنند ولی ما تصمیم نداریم همزمان با آنها حرکت کنیم و یکروز دیرتر حرکت خواهیم کرد تا کمپ ۴ به آنها برسیم. تمامی نفرات قصد دارند به ترتیب در کمپهای ۱ و ۳ و ۴ شب مانی کرده و قله را صعود کنند ولی ما تصمیم به حرکت با یک روز تأخیر و شب مانی در کمپهای ۱ و ۴ و صعود همزمان با آنها را داریم.شب در چادر غذاخوری بعد از شام متوجه جمع کردن وسایل شخصی لهستانیها از روی میز شدیم و متوجه این مسئله که آنها نیز از ادامه صعود منصرف شدهاند، با همه خداحافظی میکنند تا فردا صبح زود به پائین بروند.
(Cristof) دوست آلمانی هم دو دل مانده که چه کند، مردن Marti (اسپانیائی) تأثیر بدی در روحیه افراد تیم مان داشته. “Cristof” مرا به کناری کشیده و نظرمرا در مورد ادامه صعود خودش میپرسد که ادامه بدهم یا نه؟ میگویم مطمئن باش صعود میکنیم و او در جواب میگوید میتوانی ۱۰۰? تضمین کنی که من به خانه برمیگردم یا نه! چون خیلی دوست دارم برگردم و من جوابی ندارم که بدهم.چون خودم هم نمیدانم.
۴ مهر ۱۳۹۱
صبح کمپ اصلی خالی است و تمام نفرات به طرف کمپ ۱ حرکت کردهاند و فقط ایرانیها در B.C هستند. من و مهدی یک روز دیگر فرصت داریم تا استراحت کرده و تمامی جوانب کار را سنجیده و وسایلمان را تکمیل کرده و آماده صعود شویم.
۵ مهر ۱۳۹۱
صبحانه را خورده و چندان عجلهای برای بالا رفتن نداریم چون میخواهیم عصر خود را به کمپ ۱ برسانیم. نهار را نیز در B.C میخوریم تا هم از نظر وزن بار و هم مواد غذائی صرفهجوئی کرده باشیم حدود ساعت ۱ به طرف کمپ ۱ حرکت میکنیم امروز هوا خوب و آرام است و جاپای نفرات قبلی کمک میکند که برفکوبی سنگینی انجام ندهیم. ساعت ۴ کنار چادرمان در کمپ۱ هستیم پس از جابجایی غذائی خورده و برای فردا به مقدار کافی آب تهیه میکنیم ، قبل از تاریکی داخل کیسه خواب میرویم تا بخوابیم.فردا مسیر طولانی است و کمی کارمان سنگین است و باید بعد از صعود به کمپ ۲ کل وسایل و چادرمان را به کمپ ۴ انتقال دهیم.
۶ مهر ۱۳۹۱
صبح بعد از خوردن صبحانهای کامل ساعت ۶ حرکت میکنیم سرعت نسبتاً خوبی داریم، از کمپ ۲ چادر و وسایلمان را برداشته و به طرف کمپ ۳ حرکت میکنیم. ساعت ۵/۱۰ را نشان میدهد که به کمپ ۳ رسیدهایم و تیم را روی شیب میبینیم که حدود نیم ساعت قبل حرکت کردهاند. کمی استراحت کرده آبی نوشیده و دوباره به سمت کمپ ۴ که در ارتفاع ۷۴۰۰ متری قرار گرفته حرکت میکنیم. با توجه به حرکت یکنواخت و بدون توقف ،در میانه راه از تیم عبور کرده و خودمان را به کمپ ۴ در ارتفاع ۷۴۰۰ متری می رسانیم،ساعت ۴ بعد از ظهر را نشان میدهد که محل مناسبی پیدا و مشغول آماده کردن جای چادر هستیم، نفرات تیم با فاصله کوتاهی به کمپ۴ میرسند عده ای از آنها از کپسول اکسیژن استفاده میکنند و بقیه تصمیم دارند که فردا (روز قله) از اکسیژن استفاده کنند.هوای کمپ ۴ سرد است و هر چه به شب نزدیکتر میشویم سردتر میشود،از شدت سرما وخستگی راه نمی توانیم استراحت خوبی بکنیم.
۷ مهر ۱۳۹۱ (روز قله)
ساعت ۱ نصف شب همه آماده حرکت به سمت قله شدهاند کم کم حرکت میکنند.ما تصمیم داریم با کمی فاصله از بقیه به صورت یکنواخت حرکت کنیم تا زیاد پشت آنها توقف نکنیم چون سرمای زیاد انگشتانمان را سرمازده میکند، با توجه به عدم استفاده مان از کپسول اکسیزن هر دوی ما بیشتر در معرض سرمازدگی هستیم.
بعد از رفتن آنها ما هنوز زیر کیسه خوابی که ۲ نفری بر رویمان کشیدهایم ،منتظرهستیم. ساعت ۴ برخواسته و پس از آماده کردن خودمان داخل چادر فقط بیرون از چادر کرامپون بسته و حرکت میکنیم. آرام آرام ارتفاع میگیریم. اثری از آنها نیست و حدود ۴ ساعتی از ما فاصله دارند. بدون توقف پشت سر هم ادامه میدهیم شرایط برف مناسب است و نیاز به برفکوبی چندانی نیست چون سفت است و یخ زده،صدای نیشهای کرامپون تنها صدایی است که میشنویم،هنوز از تیم جلودار کسی را مشاهده نمیکنیم و همچنان به حرکتمان ادامه میدهیم .با روشن شدن هوا میتوان دید که کسانی زیر قله توقف کرده اند تا برای ایمنسازی مسیر ثابت گذاری کنند. رفته رفته ابرها نزدیک میشوند و فاصله دید کمتر میشود. ما هم به اول ثابتهای زیر قله رسیدهایم کمی استراحت کرده و بالا میرویم ،
لحظه ای فقدان صدا و حضور دوستان از دست رفته چند روز اخیر را به وضوح حس میکنم….
نفراتی که قبل از ما صعود کرده اند در حال بازگشت هستند ما نیز به انتها ی طناب میرسیم و دیگر تمام. عده ای در حال عکس گرفتن هستند.هوای قله سرد است و مه خفیفی دارد ساعت ۱۱و۱۱ دقیقه است، قله ماناسلو تشکیل شده از ۳ هرم که هر کدام تقریباً چندمتری از هم کوتاهتر هستند. هیچ کس روی هرم برفی قله نمیرود. نشانه قله هر ۳ هرمی است که در عکس دیده میشود. اکثر کوهنوردان در حال برگشت هستند، منتظر میشویم عبور کنند تا ما هم به قله اصلی صعود کنیم ،همان جائی که همه عکس گرفتهاند ما نیز عکس میگیریم. مهدی به یاد جانباختگان زلزله آذربایجان عکسهائی آورده تا یادشان را زنده کند. من قصد صعود نقاب روی قله را دارم. مهدی میگوید تا همین جا که همه آمدهاند کافیست، ولی تا جائی که امکان داشت و نقاب ایمن بود صعود میکنم. دیگر نمیشود صعود کرد چون زیر نقاب خالی است و حتماً میشکند، عکس و فیلمی ۳۶۰ درجه گرفته و بر میگردم، از درون مه شخصی با کاپشن قرمز نزدیک میشود، فرانسوی است به یادگار عکس با ما میگیرد و با دوربینمان عکس از هر دو مارا در کنار هم میگیرد،خداحافظی کرده و سرازیر میشویم .او هم پشت سر ما با کمی فاصله میآید. خستهایم و هراز گاهی استراحت میکنیم. ساعت ۵/۳ به کمپ ۴ رسیدهایم. هیچ کس قصد ندارد شب را بماند و همه تصمیم به بازگشت به کمپهای پائین را دارند. بدون معطلی چادرمان را جمع کرده و حرکت میکنیم.
در مسیر برگشت همه خستهاند و بر روی طنابها یا کارگاهها تجمع کردهاند و منتظر نفرات هستند که پائین بروند. بیشترین خطرات بر روی این مسیرهاست چون با بیش از ۱ نفر بر روی طنابهای ثابت فرود یا صعود میکنند که از زیر پایشان سنگ و یخ میریزد به نوبه خود بسیار خطرناک است یکی از نفرات به علت خستگی و عدم تعادل یک طول طناب سقوط کرد که خوشبختانه در کارگاه متوقف شد و بسیاری از این قبیل حوادث که باید فاصله گرفت و دور شد. با کمی حوصله و احتیاط به کمپ ۳ رسیده و چون وسایلی نداریم با نوشیدن کمی مایعات و استراحت دوباره حرکت میکنیم تا شبی راحت را در کمپ ۲ بگذرانیم نزدیک غروب است که به کمپ ۲ میرسیم و با استقبال هموطنان رو به رو میشویم. خیلی لذت بخش است که بعد از فعالیتی سنگین با چای و شربت پذیرایت شوند. آن شب دوستان سنگ تمام گذاشتند و دایی جلال فقط آب و شربت بود که برایمان تهیه میکرد و شب خاطره انگیری را برایمان رقم زد.
صبح بعد از طلوع آفتاب و گرم شدن هوا ما به طرف کمپ اصلی و دوستان به طرف کمپ ۳ و اتمام پروسه هم هوائی اماده حرکت هستیم خیلی شاد و خوشحال هستیم که پائین میرویم ولی وقتی از دور چادرهایی را میبینیم که زیر کمپ ۲ درون شکاف هستند و امکان داشت ما هم آنجا مدفون میشدیم،با احتیاط به مسیرمان ادامه میدهیم و پیش خود میگوییم تا وقتی به خانه نرسیدهای صعود تمام نشده! شکافهای مسیر عوض شدهاند و خطرناک بعضی چنان عریض شدهاند که دیگر نمیتوان با پرش کردن عبور کرد و باید مسیری طولانی شکاف را دور زد یکی از آنها بقدری ریزش کرده که نمیتوان دور زد. اول کولههایمان را پرت میکنیم و بعد با پریدن از روی طاقچهای ۳ متری خودمان را به آن طرف پرت میکنیم و داخل برف فرو میرویم.
کمپ ۱ هیچ وسایلی نداریم ولی با انبوه زبالههایی مواجه میشویم که بجا مانده از تیمهایی هستند که از صعود منصرف و رها کرده اند …!
بعد از صعود تنها چیزی که میخواهی این است که هرچه زودتر به کمپ اصلی رسیده کفشهایت را درآورده و تا میتوانی مایعات بنوشی.
تشکر از تمامی دوستان و عزیزانی که در این صعود ما را همراهی و پشتیبانی کرده و مایه دلگرمی مان بودهاند.
سایت اختصاصی عظیم قیچی ساز – گزارش از عظیم قیچیساز